رمانپلاس(roman+)

بهترین رمانهای ایران و جهان رو در این وبلاگ قرار می دهیم

رمان به رنگ شب(عاشقانه)

رمان به رنگ شب

Pic_NovelFa (12)

اتاق کاملا به هم ریخته بود و بوی تند سیگار فضای ان را پر کرده بود. انگار کسی ساعتها یا حتی روزها در انجا سیگار می کشیده است به طوری که هر تازه واردی در بدو ورود از بوی تند و زننده ان مشمئز می شد.

سروش بی حوصله لباس عوض می کرد یک دست کت و شلوار و یک نگاه سطحی در اینه اما هیچ یک باب دلش نبود و ارزو می کرد هرگز به این مراسم پای نگذارد. ولی مثل اینکه چاره ای نداشت.حکم پدر بود و بس.بالاخره هم علی رغممیل باطنی اش به دلیل احترام به شخصیت خود و پدر یکی از شیک ترین کت و شلوارهایش را پوشید و بدون اینک هدر اینه نظری بیندازد روی تخت ولوشد.

سیگار روشن را از گوشه زیر سیگاری برداشت و بین لبهایش قرار داد و به سقف خیره ماند . در چهره جذاب و مردانه اش غمی جانکاه لانه کرده بود .رنگ به چهره نداشت فروغ و درخشش از چشمان سبز رنگ گیرایش گریخته بود. مثل یک بیمار مالیخولیایی به فکر فرو رفته بود.

بعد ازمشاجره و بحث های یک ساله بالاخره پدر موفق و او حاضر به چشم پوشی از دختری شده بود کهتمام قلبش را تسخیر کرده بود.

در عالم خود بود که صدای در او را مجبور کرد با عجله سیگار را در زیر سیگاری خاموش کند. چند لحظه بعد مادرش ( شیرین ) در حالی که لبخندی بر لب و کرواتی بسیار زیبا و هماهنگ با رنگ چشمان او در دست داشت وارد اتاق شد و با تعجب پرسید: -هی پسر چه کار می کنی ؟ چه خبره!…بوی گند سیگار تموم اتاقت رو پر کرده!

ونگاهی به سروش انداخت که با فریاد او در امیخت.
-چرا با لباس مهمانی ولو شدی روی تخت؟…الان چروک میشه ها.
و غرولندکنان به طرف پنجره رفت پذده های ابی گلدار را کنار کشید.پنجره را باز و هوای الوده و کثیف را با کتابی که از قفسه برداشت بیرون راند. قدری خشبو کننده هلو که معمولا سروش برای از بین بردن بوی سیگار میزد اسپری کردو گفت:- به جای اینکه به خودت عطرو اودکلن بزنی این سیگار مسخره رو دود میکنی.
اگه پدرت متوجه سیگار کشیدنت بشه می دونی که چه عکس العملی نشون می ده. سروش گویی در دنیای دیگری به سر می برد به سختی تکانی خورد و لبه تخت نشست و در حالی کحه سعی در دزدیدن نگاهش داشت گفت: – مادر بس کن … تورو خدا بس کن …!

برای دانلود کلیک کنید

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

الکسا